نوشته شده توسط دکتر سیدرضاآقاسیدحسینی
تیم مشاوران مدیریت ایران : هنگامیکه برای اولین بار تیم فروشی را استخدام نمودم، دریافتی فروشندگانم فقط به صورت پورسانت بود و حقوق ثابتی نداشتند. در طی سالهای پس از آن با هر تیپ شخصیتی از فروشنده برخورد داشتم از اعجوبههای دنیای فروش تا تنپرورترین آنان.
از سوی دیگر به تجربه آموختهام که دنیای فروشندگان حرفهای که با حقوق ثابت پایین و پورسانت بالا کار مینماید با دنیای فروشندگانی که فقط با پورسانت با شما همکاری میکند، دو دنیای بسیار متفاوت است.
اوایل کارم قرار بود تا برای شرکتی در حوزه تولید کارتهای دعوت، تعدادی نیروی فروش استخدام نمایم. با توجه به عدم وجود بودجه کافی در این شرکت (حتما این موقعیت برای شما نیز آشناست)، تصمیم بر آن شد که فروشنده پورسانت بگیر(بدون حقوق ثابت) استخدام نماییم.از تعدادی از مشتریان این شرکت نیز خواستیم تا اگر چنین فروشندگان را میشناسند به ما معرفی نمایند. با تمام تلاشمان به 15 رزومه رسیدیم.
پس از چندین هفته و چندین مصاحبه، نهایتا چند فروشنده آماده همکاری داشتیم. 10 فروشنده سالم از نظر فیزیکی و ذهنی. البته تمام ذهنشان با ما نبود. زیرا همزمان با چند شرکت کار میکردند و محصولات / کاتولوگ آنان را نیز همراه داشتند. این فروشندگان برای افزایش میزان دریافتی، همزمان با چندین برند کارکرده و به هرجایی که سرمیزنند باید حتما چیزی میفروختند (رنگ، سنگ، موکت، جارو برفی، لامپ و یا آدامس). فروشندگانمان پس از گذشت چند روز متوجه شدند که محصولات ما در حوزه محصولات تاپ اند / گران بهاء Luxury هستند و فروش اینگونه محصولات با تاخیر و در حجم کم است. خلاصه اینکه، برخی از آنان چند محصول را اینجا و آنجا فروختند و برخی هیچچیز نفروختند و کاملا شرایط ناامیدکننده بود.
خلاصه بعد از چند ماه با 9 فروشنده قطع همکاری نمودیم و تصمیم به اتخاذ استراتژی جدیدی گرفتم. فرایند استخدامی را در شرکت بهصورت یک عمل روتین و جاری تعریف نمودم. تا دائما در حال استخدام فروشنده باشیم. زیرا بر اساس تجربهای که کسب نمودم، اگر در طی یک سال از هر 10 نفری که استخدام میشوند، تنها یک نفر باقی بماند. پس نیاز به 10 سال زمان دارم تا به یک تیم فروش ده نفره برسم، که البته در پایان سال دهم نیز اولین فروشندهام بازنشسته میشود. پس برای کم کردن زمان رسیدن به تیم دهنفری، تعداد دفعات استخدام را افزایش و فرایند فیلترینگ را سرعت بخشیدم.
اما از این تجربه عملی چه درسی میتوان گفت ؟
1- فروشنده حرفهای و خوب بسیار کم و نادر است. سطح عملکرد اغلب فروشندگان پایینتر از حد مورد انتظار سازمانهاست. تعداد ستارگان درخشان این آسمان کم و بسیار درو از دسترس هستند.
2- اگر شما مدیر یک شرکت هستید، بیشک خودتان بهترین فروشنده هستید. مهمترین نکته شور، شوق و اعتقاد به محصولات و خدماتی است که تولید مینمایید. پس نباید توقع داشته باشید که فرد دیگری بهتر از شما قادر به فروش محصولاتتان باشد. از خودتان بپرسید که چرا "کارشناس فروش" استخدام مینمایید ؟ آیا به دنبال کسی هستید که کارهای جانبی شما را انجام داده و شما بر کار اصلیتان که فروش است تمرکز نمایید ؟
3- به اینکه باید به دنبال چه نوع از فروشندگان و از چه طریق باید باشید، بیشتر و عمیقتر فکر کنید. آیا به دنبال فردی میگردید تا تماس تلفنی سرد برقرار نماید یا فروش تلفنی را آغاز و یا ارتباط با مشتری برقرار نماید، آیا به دنبال فروشندگانی برای حضور درون یا بیرون سازمان میگردید ؟ همه این موارد بر نوع فروشنده موردنیاز سازمان تاثیر میگذارد.
4- چه برنامه برای پرداخت حقالزحمه فروشندگان خود دارید؟
چندین حالت وجود دارد :
1- حقوق ثابت
2- حقوق ثابت + پورسانت
3- فقط پرداخت پورسانت (پورسانت بگیر)
سوال اساسی اینجاست که کدامیک بهتر است ؟ خوب باید گفت که بستگی دارد.
بهترین و بدترین فروشندگان کسانی هستند که فقط پورسانت میگیرند. شاید به نظر کمی متناقض بیاید. اجازه دهید توضیح دهم.
با توجه به اینکه فروشنده پورسانت بگیر فقط بر اساس نتیجه عملکردش به حقالزحمه خود دست پیدا میکند و شرکت بدون فروش، مجبور به پرداخت وجه به وی نیست، ازاینجهت یک امتیاز عالی برای کارفرماست اما باید در نظر گرفت که تمام سرمایهگذاری زمانی و مالی سازمان بر نتایج تلاشهای این فروشنده معطوف شده است. با توجه به تمام ریسکهایی که فروشنده قبول نموده است ، مطمئنا درصد کمیسیونی که تقاضا مینماید نیز بالاتر از فروشندهای است که حقوق ثابت و پورسانت را توأمان دریافت مینماید.
اگر به فروشنده خود حقوق ثابت ندهید، ذهن و روح او بهصورت کامل در اختیار سازمان نخواهد بود و در استخدام کامل شما نیست، پس کنترل شما بر میزان و چگونگی کار آنان تقریبا ناقص و گاها غیرممکن است. پس باید بودجهای برای پرداخت حقوق در کنار پرداخت پورسانت به فروشنده خود اختصاص دهید تا عملا به استخدام شما درآید. فروشنده حرفهای ارزان کار نمیکند.
5- از پرداخت پول زیاد به فروشنده لایق خود نترسید. بسیاری از سازمان که فروش ماهیانه آنان از چند صد میلیون تا چند میلیارد تومان است، از اینکه به فروشنده خود پورسانت بالا بدهند نگراناند. در زمانی که فروش در سایت نامساعد است، حاضرند که جان فدای فروشنده کنند و بالاترین درصد برای استارت زدن به موتور فروش سازمان به وی بدهند، اما بهمحض حرکت قطار فروش از ایستگاه ناامیدی و افزایش فروش، هرچه فروش بیشتر میشود، ضربان قلب مدیر برای پرداخت پورسانت آخر ماه بالا میرود و هرلحظه به فکر کم کردن درصد پورسانت فروشنده است که مبادا فروشنده از مدیر فروش بیشتر دریافت نماید. حالآنکه در یک سازمان فروش بهطورقطع و یقین، فروشنده باید درآمد بالاتری از مدیر فروش خود داشته باشد. اگر بهغیراز این باشد تعریف فروشنده حرفهای با مدیریت فروش یکسان میشود.
اما مهم آن است که مدیر فروش نیز این مسئله را درک و تیم فروش خود را کسب پورسانت بیشتر تشویق نماید و به آنان حسادت ننماید. درنتیجه این حسادت، حتما فروشنده حرفهای خود را از دست خواهید داد.
6- فروشنده حرفهای و خوب ، فروشندهای است که واقعا عاشق فروش باشد و صرفا نه علاقهمند به آن. در بسیار از مقالات گذشته (16 خصوصیت فروشنده خوب و فروشنده بد) در این همین سایت در مورد فروشنده حرفهای بحث نمودهایم، اما اکثر مدیران فروش هر فروشندهای که ابراز تمایل به فروش میکند را فروشنده حرفهای میشمارند، این اولین اشتباه در استخدام نیروی فروش حرفهای است. قبول ندارید ؟ اگر نه ، حتما در پایان اول به شما اثبات میشود. خواهید دید که کدامیک از آنانی که استخدامشدهاند واقعا عاشق خروج از سازمان و مذاکره با خریداران هستند. همانهایی که عاشق بودند و نه علاقهمند.